loading...

مسجدومرکزفرهنگی حضرت ولی عصرعلیه السلام _ پوده

Content extracted from http://tsshpoodeh.blog.ir/rss/?1748469702

بازدید : 23
شنبه 1 فروردين 1404 زمان : 18:02
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مسجدومرکزفرهنگی حضرت ولی عصرعلیه السلام _ پوده

بسم الله

دعای روز بیستم

اَللّهُمَّ افْتَحْ لى فیهِ اَبْوابَ الْجِنانِ وَاَغْلِقْ عَنّى فیهِ اَبْوابَ النّیرانِ وَوَفِّقْنى فیهِ لِتِلاوَةِ الْقُرْانِ یا مُنْزِلَ السَّکینَةِ فى قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ
خدایا بگشا در این ماه برویم درهاى بهشت را و ببند برویم در آن درهاى دوزخ را و موفقم دار به تلاوت قرآن اى فرو فرستنده آرامش در دلهاى مؤ منان
منبع: مفاتیح الجنان

زلال وحی
علائم و منزلت لیلة القدر

قال الباقر علیه السلام: سالته عن علامة لیلة القدر، فقال: علامتها‌‌ان‌یطیب ریحها، و‌‌ان‌کانت فى برد دفئت، و‌‌ان‌کانت فى حر بردت فطابت. (1)
ترجمه: (محمد بن مسلم) از علامت لیلة القدر پرسید؟ پس امام (ع) فرمود: علامت لیلة القدر این است که بوى خوشى از آن پخش مى‏شود، اگر در سرماى (زمستان) باشد گرم و ملایم مى‏گردد، و اگر لیلة القدر در گرماى (تابستان) باشد خنگ و معتدل و نیکو مى‏گردد.
توضیح:
علامه طباطبائى در علایم شب قدر مى‏گوید: روایات در معنى و خصایص و فضایل شب قدر بسیار است، در بعضى از آن روایات علامتهایى براى شب قدر ذکر کرده از قبیل اینکه شب قدر، صبح آن شب آفتاب بدون شعاع طلوع مى‏کند و هواى آن روز معتدل است. (المیزان، ج 40، ص 332)
قال ابو عبد الله علیه السلام:
لیلة القدر فى کل سنة و یومها مثل لیلتها. (2)
ترجمه: شب قدر در هر سال است و روز آن مثل شب آن مى‏باشد.
قال النبى (صلى الله علیه و آله):
ان انا ادرکت لیلة القدر فما اسال ربى؟ قال (ص): «العافیة‏». (3)
ترجمه: به پیامبر(ص) گفته شد: اگر شب قدر را دریابم از خدا چه چیزى را مسئلت کنم؟ فرمود: «عافیت را».
قال موسى (علیه السلام):
الهى ارید قربک، قال: قربى لمن استیقظ لیلة القدر، قال:
الهى ارید رحمتک، قال: رحمتى لمن رحم المساکین لیلة القدر، قال:
الهى ارید الجواز على الصراط، قال: ذلک لمن تصدق بصدقة فى لیلة القدر، قال:
الهى ارید من اشجار الجنة و ثمارها، قال: ذلک لمن سبح تسبیحه فى لیلة القدر، قال:
الهى ارید النجاة من النار، قال: ذلک لمن استغفر فى لیلة القدر، قال:
الهى ارید رضاک، قال: رضاى لمن صلى رکعتین فى لیة القدر. (4)
ترجمه:
خداوندا! مى‏خواهم به تو نزدیک شوم، فرمود: قرب من از آن کسى است که شب قدر بیدار شود، گفت: خداوندا! رحمتت را مى‏خواهم، فرمود: رحمتم از آن کسى است که در شب قدر به مسکینان رحمت کند: گفت: خداوندا! جواز گذشتن از صراط را از تو مى‏خواهم فرمود: آن، از آن کسى است که در شب قدر صدقه‏اى بدهد. گفت‏خداوندا! از درختان بهشت و از میوه‏هایش مى‏خواهم، فرمود: آنها از آن کسى است که در شب قدر تسبیحش را انجام دهد گفت: خداوندا! رهایى از جهنم را مى‏خواهم، فرمود: آن، از آن کسى است که در شب قدر استغفار کند: گفت‏خداوندا خشنودى تو را مى‏خواهم، فرمود: خشنودى من از آن کسى است که در شب قدر دو رکعت نماز بگذارد.
توضیح:
لیلة القدر شبى است که قرآن نازل شده است و ظاهرا مراد به قدر، تقدیر و اندازه‏گیرى است، خداى تعالى در آن شب حوادث یکسال را یعنى از آن شب تا شب قدر سال آینده را تقدیر مى‏نماید، زندگى و مرگ، رزق، سعادت، و شقاوت و چیزهایى از این قبیل را مقدر مى‏سازد.

پى‏نوشت‏ها:

1- وسائل الشیعه، ج 7 صفحه 256.
2- وسائل الشیعه، ج 7 صفحه 262.
3- مستدرک الوسائل، ج 7 صفحه 458.
4- مستدرک الوسائل، ج 7 صفحه 456.
منبع: رمضان، تجلى معبود (ره توشه راهیان نور)، جمعى از نویسندگان ص 95

کلام نور
برترى شب قدر

قیل لابى عبد الله (علیه السلام): کیف تکون لیلة القدر خیرا من الف شهر؟ قال: العمل الصالح فیها خیر من العمل فى الف شهر لیس فیها لیلة القدر.
از امام صادق (علیه السلام) سوال شد: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟
حضرت فرمود: کار نیک در آن شب از کار در هزار ماه که در آنها شب قدر نباشد بهتر است.
وسائل الشیعه، ج 7 ص 256، ح 2

گهرهای نبوی

قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم): من غدا فی طلب العلم اظلت علیه الملائکة وبورک له فی معیشته، و لم ینقص من رزقه؛
هر کس برای آموختن علم سر از خواب بردارد، فرشتگان سایه‌ی رحمت بر او می‌گسترانند، در زندگی او برکت به وجود می‌آید، و چیزی از روزی او کاسته نمی‌شود. (1)
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): من ستر علی اخیه ستره الله فی الدنیا و الاخرة؛
هر که پرده پوش برادر خویش در دنیا باشد، خدا در دنیا و آخرت پرده پوش او می‌شود. (2)
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): من بات علی طهر: فکأنما احیی اللیل کله؛
هر کس با وضو و طهارت بخوابد، مثل این است که سراسر شب را به عبادت و بیداری گذرانده است.(3)
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): من خرج من ذل المعصیه الی عزالطاغة، آنسه الله عزوجل بغیر انیس، و اعانه بغیر مال؛
هر کس از وادی ذلت بار گناه و معصیت، به عزت اطاعت خدا روی آورد، خدای بلند مرتبه بدون این که او مونسی داشته باشد، با او انس می‌گردد و بدون داشتن مال او را یاری می‌نماید.(4)
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): خیر الناس من انتفع به الناس؛
بهترین مردم کسی است که مردم از او بهره مند شوند. (5)
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): الجلیس الصالح خیر من الوحدة و الوحدة خیر من جلیس السوء؛
همنشین خوب بهتر از تنهایی است و تنهایی بهتر از همنشین بد. (6)
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): من عمل علی غیر علم کان ما یفسد اکثر مما یصلح؛
هر کس که بدون علم و آگاهی کار کند، بیش از آن که اصلاح کند، خراب می‌کند!(7)
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): إذا وجد احدکم لأخیه نصحا فی نفسه فیلذکره له؛
وقتی پندی برای برادرتان در ذهن خویش می‌یابید، به او ارزانی اش کنید.(8)

پى‏نوشت‏ها:

1- بحارالانوار/ج1/ص177.
2- نهج الفصاحه/ج 2764.
3- بحارالانوار/ج74/ص150.
4- بحارالانوار/ج72/ص359.
5- بحارالانوار/ج75/ص23.
6- بحارالانوار/ج74/ص84.
7- بحارالانوار/ج74/ص150.
8- نهج الفصاحه/ج 245.

رأی در کلام حضرت علی (علیه السلام)

ضلة الرای تفسد المقاصده؛
نادرستی رأی، اهداف را تباه می‌کند. (1)
من استبد برأیه هلک و من شاور الرجال شارکها فی عقولها.
هر که خود رایی کند، نابود شود و هر که با بزرگان مشورت کند، در خودهایشان شریک گردد. (2)
افضل الناس رأیا من لا یستغنی عن رأی مشیر؛
رأی آن کس برتر است که خود را از رأی مشاور بی نیاز نداند. (3)
اللجاجة تسل الرأی؛
لجاجت، رأی را از بین می‌برد. (4)
الرأی کثیر و الحزم قلیل؛
رأی بسیاراست و دوراندیشی کم. (5)
شر الآراء ما خالف الشریعة؛
بدترین رأی آن است که مخالف شریعت باشد. (6)
أقرب الآراء من النهی ابعدها من الهوی؛
خردمندانه ترین رأی آن است که از هوای نفس دورتر باشد.(7)

پى‏نوشت‏ها:

1- غررالحکم، ج5902.
2- نهج البلاغه، حکمت 161
3- غررالحکم، ج3152.
4- نهج البلاغه، حکمت 179.
5- غررالحکم، ج1213.
6- نهج البلاغه، حکمت 179.
7- غررالحکم، ح3022.

آثار حسد

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): اما علامة الحاسد: الغیبة والتملق و الشماته بالمصیبة؛
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: نشانه‌های حسود عبارتند از غیبت کردن، چاپلوسی کردن و شاد شدن از گرفتاری دیگران (1)
قال الامام علی (علیه السلام): الحسد لا یجلب الا مضرة و غیضا یوهن قلبک و یمرض جسمک؛
حضرت علی (علیه السلام) می‌فرمایند: حسادت نتیجه‌‌‌ای جز زیان و ناراحتی که دلت را سست و تنت را بیمار می‌گرداند به بار نمی‌آورد. (2)
قال الامام علی (علیه السلام): ما رأیت ظالما اشبة لمظلوم من الحاسد: نفس دائم، قلب‌هائم و حزن لازم ؛
حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: ستمگری چون حسود ندیدم که به ستمدیده شبیه تر باشد: جانی سرگردان دارد و دلی بی قرار و اندوهی پیوسته.(3)
قال الامام الباقر (علیه السلام):‌‌ان‌الحسد لتأکل الایمان کما تاکل النار الحطب؛
حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) فرمودند: همان گونه که آتش هیزم را می‌خورد، حسد ایمان را می‌خورد. (4)
قال الامام محمد الصادق (علیه السلام): ایاکم أن یحسد بعضکم، فان الکفرأ صله الحسد؛.
حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: از حسادت کردن بپرهیزید، زیرا کفر ریشه اش حسادت است.(5)

پى‏نوشت‏ها:

1- تحف العقول، حدیث 22.
2- بحارالانوار، ج73، ص 256.
3- بحارالانوار، ج73، ص 256.
4- اصول کافی، ج2، ص 306.
5- اصول کافی، ج8، ص 8.

حکمت‌های شگرف

حکمت 229نهج البلاغه: ارزش قناعت و خوش خُلقى(اخلاقى، اقتصادى)
قَالَ الامام علیٌ [علیه السلام] کَفَى بِالْقَنَاعَةِ مُلْکاً وَ بِحُسْنِ الْخُلُقِ نَعِیماً وَ سُئِلَ ع عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً فَقَالَ هِیَ الْقَنَاعَةُ .
حضرت علی (علیه السلام) فرمودند : آدمى را قناعت براى دولتمندى ، و خوش خلقى براى فراوانى نعمت‌ها کافى است .( از امام سؤال شد تفسیر آیه ، فَلْنُحْیَینه حیاة طیّبة چیست؟ فرمود) آن زندگى با قناعت است .
حکمت 230 : راه به دست آوردن روزى(اقتصادى)
وَ قَالَ [علیه السلام] شَارِکُوا الَّذِى قَدْ أَقْبَلَ عَلَیْهِ الرِّزْقُ فَإِنَّهُ أَخْلَقُ لِلْغِنَى وَ أَجْدَرُ بِإِقْبَالِ الْحَظِّ عَلَیْهِ .
و درود خدا برایشان، فرمودند : با آن کس که روزى به او روى آورده شراکت کنید که او توانگرى را سزاوار تر، و روى آمدن روزگار خویش را شایسته تر است.
حکمت 231 : تعریف عدل و إحسان(اخلاقى، اقتصادى)
وَ قَالَ [علیه السلام] فِى قَوْلِهِ تَعَالَى إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ الْعَدْلُ الْإِنْصَافُ وَ الْإِحْسَانُ التَّفَضُّلُ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: (در تفسیر آیه 90 سوره نحل "خدا به عدل و احسان فرمان مى دهد" فرمودند) عدل ، همان انصاف ، و احسان، همان بخشش است.
حکمت 232 : ره آورد إنفاق(اخلاقى، اقتصادى)
وَ قَالَ [علیه السلام] مَنْ یُعْطِ بِالْیَدِ الْقَصِیرَةِ یُعْطَ بِالْیَدِ الطَّوِیلَةِ .
قال الرضى و معنى ذلک أن ما ینفقه المرء من ماله فى سبیل الخیر و البر و إن کان یسیرا فإن الله تعالى یجعل الجزاء علیه عظیما کثیرا و الیدان‌هاهنا عبارة عن النعمتین ففرق ع بین نعمة العبد و نعمة الرب تعالى ذکره بالقصیرة و الطویلة فجعل تلک قصیرة و هذه طویلة لأن نعم الله أبدا تضعف على نعم المخلوق أضعافا کثیرة إذ کانت نعم الله أصل النعم کلها فکل نعمة إلیها ترجع و منها تنزع .
و درود خدا برایشان ، فرمودند: آن کس که با دست کوتاه ببخشد، از دستى بلند پاداش گیرد.
مى گویم: (معنى سخن این است که آنچه انسان از اموال خود در راه خیر و نیکى انفاق مى کند، هر چند کم باشد، خداوند پاداش او را بسیار مى دهد، و منظور از "دو دست" در اینجا دو نعمت است که امام [علیه السلام] بین نعمت پروردگار ، و نعمت از ناحیه انسان، را با کوتاهى و بلندى فرق گذاشته است که نعمت و بخشش از ناحیه بنده را کوتاه ، و از ناحیه خداوند را بلند قرار داده است ، بدان جهت که نعمت خدا همیشگى و چند برابر نعمت مخلوق است، چرا که نعمت خداوند اصل و اساس تمام نعمت‌ها است، بنابراین تمام نعمت‌ها به نعمت‌هاى خدا باز مى گردد، و از آن سرچشمه مى گیرد)
حکمت 233 : پرهیز از آغاز گرى در مبارزه(اخلاقى،اجتماعى، سیاسى)
وَ قَالَ [علیه السلام] لِابْنِهِ الْحَسَنِ ع لَا تَدْعُوَنَّ إِلَى مُبَارَزَةٍ وَ إِنْ دُعِیتَ إِلَیْهَا فَأَجِبْ فَإِنَّ الدَّاعِیَ إِلَیْهَا بَاغٍ وَ الْبَاغِیَ مَصْرُوعٌ.
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: (به فرزندش امام مجتبى (علیه السلام) فرمودند) کسى را به پیکار دعوت نکن ، اما اگر تو را دعوت به نبرد خواندند بپذیر، زیرا آغازگر پیکار تجاوزکار شکست خورده است.
حکمت 234 : تفاوت اخلاقى مردان و زنان (اخلاقى، علمى)
وَ قَالَ [علیه السلام] خِیَارُ خِصَالِ النِّسَاءِ شِرَارُ خِصَالِ الرِّجَالِ الزَّهْوُ وَ الْجُبْنُ وَ الْبُخْلُ فَإِذَا کَانَتِ الْمَرْأَةُ مَزْهُوَّةً لَمْ تُمَکِّنْ مِنْ نَفْسِهَا وَ إِذَا کَانَتْ بَخِیلَةً حَفِظَتْ مَالَهَا وَ مَالَ بَعْلِهَا وَ إِذَا کَانَتْ جَبَانَةً فَرِقَتْ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ یَعْرِضُ لَهَا .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: برخى از نیکوترین خلق و خوى زنان، زشت ترین اخلاقى مردان است، مانند تکبر ، ترس ، بخل : هرگاه زنى متکبر باشد، بیگانه را به حریم خود راه نمى دهد ، و اگر بخیل باشد اموال خود و شوهرش را حفظ مى کند، و چون ترسان باشد از هر چیزى که به آبروى او زیان رساند فاصله مى گیرد.
حکمت 235: نشانة خردمندى(اخلاقى)
وَ قِیلَ لَهُ صِفْ لَنَا الْعَاقِلَ فَقَالَ ع هُوَ الَّذِى یَضَعُ الشَّیْ‏ءَ مَوَاضِعَهُ فَقِیلَ فَصِفْ لَنَا الْجَاهِلَ فَقَالَ قَدْ فَعَلْتُ .
قال الرضى یعنى أن الجاهل هو الذى لا یضع الشی‏ء مواضعه فکأن ترک صفته صفة له إذ کان بخلاف وصف العاقل .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: (به امام گفتند، عاقل را به ما بشناسان ، پاسخ داد:) خردمند آن است که هر چیزى را در جاى خود مى نهد. (گفتند پس جاهل را تعریف کن فرمود) با معرفى خردمند، جاهل را نیز شناساندم . (یعنى جاهل کسى که هر چیزى را در جاى خود نمى گذارد ، بنابراین با ترک معرفى مجدد جاهل را شناساند)
حکمت 236 : زشتى دنیاى حرام(اخلاقى، اعتقادى)
وَ قَالَ [علیه السلام] وَ اللَّهِ لَدُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِى عَیْنِى مِنْ عِرَاقِ خِنْزِیرٍ فِى یَدِ مَجْذُومٍ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: به خدا سوگند ! این دنیاى شما که به انواع حرام آلوده است ، در دیدة من از استخوان خوکى که در دست بیمارى جذامى باشد، پست تر است!.
حکمت 237 : اقسام عبادت(عبادی، معنوى)
وَ قَالَ [علیه السلام] إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: گروهى خدا را به امید بخشش پرستش کردند، که این پرستش بازرگانان است، و گروهى او را از روى ترس عبادت کردند که این عبادت بردگان است، و گروهى خدا را از روى سپاسگذارى پرستیندند و این پرستش آزادگان است.
حکمت 238: مشکلات تشکیل خانواده(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [علیه السلام] الْمَرْأَةُ شَرٌّ کُلُّهَا وَ شَرُّ مَا فِیهَا أَنَّهُ لَا بُدَّ مِنْهَا .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: زن و زندگى همه اش زحمت و دردسر است و زحمت بارتر اینکه چاره اى جز بودن با او نیست.
حکمت 239: زشتى سْستى و سخن چینى(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [علیه السلام] مَنْ أَطَاعَ التَّوَانِیَ ضَیَّعَ الْحُقُوقَ وَ مَنْ أَطَاعَ الْوَاشِیَ ضَیَّعَ الصَّدِیقَ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: هر کس تن به سستى دهد ، حقوق را پایمال کند ، و هر کس سخن چین را پیروى کند دوستى را به نابودى کشاند.
حکمت 240غضب و ویرانى(اخلاقى، سیاسى)
وَ قَالَ [علیه السلام] الْحَجَرُ الْغَصِیبُ فِى الدَّارِ رَهْنٌ عَلَى خَرَابِهَا .
قال الرضى و یروى هذا الکلام عن النبى (ص) و لا عجب أن یشتبه الکلامان لأن مستقاهما من قلیب و مفرغهما من ذنوب .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: سنگ غضبى در بناى خانه، مایة ویران شدن آن است.
(این سخن از رسول خدا نقل شده است، و اینکه سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و على [علیه السلام] شبیه یکدیگرند جاى شگفتى نیست براى اینکه هر دو از یک جا سرچشمه گرفته و در دو ظرف ریخته شده است).
منبع: نهج البلاغه

عزیزآل یاسین
ندای موعود

در روایاتی چند، مطالب و سخنان نخستین امام زمان (علیه السلام) اشاره شده است، از جمله‌ی آنها روایتی است که محدث بزگوار شیخ علی یزدی حائری (رحمت الله علیه) نقل کرده است.
ایشان می‌گوید: زمانی که قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ظهور کنند ما بین رکن و مقام می‌ایستند و پنج ندا می‌دهند:
1- الا یا اهل العالم انا الإمام القائم؛ آگاه باشید جهانیان که منم امام قائم.
2- الا یا اهل العالم انا الصمصام المنتقم؛ آگاه باشید‌‌‌ای اهل عالم که منم شمشیر انتقام گیرنده.
3- الا یا اهل العالم‌‌ان‌جدی الحسین قتلوه عطشانا؛ بیدار باشید‌‌‌ای اهل عالم که جد من حسین (علیه السلام) را تشنه کام کشتند.
4- الا یا اهل العالم‌‌ان‌جدی الحسین طرحوه عریانا؛ بیدار باشید‌‌‌ای اهل عالم که جد من حسین (علیه السلام) را عریان روی خاک افکندند.
5- الا یا اهل العالم‌‌ان‌جدی الحسین لسحقوه عدوانا؛ آگاه باشید‌‌‌ای جهانیان که جد من حسین را از روی کینه توزی پایمال کردند. امام زمان (علیه السلام) ابتدا خود را خود چنین به جهانیان معرفی می‌کنند:
که قائم و شمشیر انتقام منم؛ قیام نمودم تا انتقام خون جدم حسین (علیه السلام) که او را تشنه لب شهید کرده، بدن مطهرش را عریان روی خاک افکندند و پایمال کردند- را بگیرم.
منبع:
الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب ج2، ص 282.

مواعظ جاوید
توصیه به جوانان

جوانان ننشینید که گرد پیری سرو روی آنان را سفید کند. (ما به پیری رسیده ایم و به مسایل و مشکلات آن واقفیم) شما تا جوان هستید می‌توانید کاری انجام دهید، و تا نیرو و اراده‌ی جوانی دارید می‌توانید هواهای نفسانی، مشتهیات دنیایی و خواسته‌های حیوانی را از خود دور سازید. اگر در جوانی به فکر اصلاح و ساختن خود نباشید، دیگر در پیری کار از کار گذشته است. تا جوانید فکر کنید. قلب جوان لطیف و ملکوتی است و انگیزه‌های فساد در آن ضعیف می‌باشد؛ لیکن هرچه سن بالا رود، ریشه‌ی گناه در قلب قوی تر و محکم تر می‌گردد، تا جایی که کندن آن از دل ممکن نیست.
... شما اگر خدای نخواسته خود را اصلاح نکردید و با قلب‌های سیاه، چشم‌ها و زبان‌های آلوده به گناه از دنیا رفتید، خدا را چگونه ملاقات خواهید کرد؟ این امانات الهی را که با کمال طهارت و پاکی به شما سپرده شده، چگونه با آلودگی و رذالت بر می‌گردانید؟
این چشم و گوش که در اختیار شماست؛ این دست و زبانی که تحت فرمان شماست؛ این اعضا و جوارحی که با آن زیست می‌کنید، همه امکانات خداوند متعال می‌باشند که با کمال پاکی و درستی به شما داده شده است؛ اگر ابتلاء به معاصی پیدا کرد، آلوده می‌گردد. خدای نخواسته اگر به محرمات آلوده شد، رذالت پیدا می‌کند و آنگاه که بخواهید این امانات را برگردانید، ممکن است از شما بپرسند که راه و رسم امانتداری این گونه است؟ ما این امانت را این طور در اختیار شما گذاشتیم؟ قلبی که به شما دادیم چنین بود؟ چشمی‌که به شما سپردیم این گونه بود؟ دیگر اعضاء و جوارحی که در اختیار شما قرار دادیم، چنین آلوده و کثیف بود؟ در مقابل این سؤال‌ها چه جواب خواهید داد؟ خدای خود را با این خیانت‌ها که به امانت‌های او کردید، چگونه ملاقات خواهید کرد؟
منبع:جهاد اکبر، حضرت امام خمینی (رحت الله علیه) ص 57 تا 60.

در محضر ولایت

...ماه رمضان، ماه ذخیره‌سازى و ماه نیرو گرفتن است. ماه رمضان، ماهى است که آحاد مردم باید خود را به خزائن غیبى و معنوى الهى برسانند و هر مقدار که مى‌توانند، تغذیه کنند؛ خود را براى پیشرفت آماده کنند. این، ماه رمضان است.
لیلةالقدرى که در این ماه رمضان است و قرآن صریحاً مى‌فرماید:«لیلةالقدر خیرٌ مِن الف شهر»، یک شب بهتر است از هزار سى روز - هزار ماه - بسیار مهم است. چرا این قدر فضیلت را به یک شب دادند؟ زیرا برکات الهى در این شب زیاد است؛ نزول ملائکه در این شب زیاد است؛ این شب، سلام است؛ «سلام هى حتّى مطلع‌الفجر»؛ از اوّل تا آخر این شب، لحظاتش سلام الهى است. «سلام قولا مِن ربّ رحیم». رحمت و فضل الهى است که بر بندگان خدا نازل مى‌شود.
منبع: بیانات مقام معظم رهبری در دیدار علما، طلاب و اقشار مختلف مردم شهر مقدس قم به مناسبت سالروز 19 دى ماه،19/10/75

الگوی نظامی‌اسلامی

معنویت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و دین و اخلاق و فضیلت او از یک طرف، آن بینش عمیق و شجاعت و فداکاری و عواطف رقیق انسانی در کنار صلابت و استحکام معنوی و روحی از طرف دیگر؛ همه‌ی اینها ناشی از عصمت است؛ چون خداوند متعال او را به مقام عصمت برگزیده است و گناه و اشتباه در کار او وجود ندارد؛ اگر چنین کسی در رأس جامعه باشد، اوج مطلوب همه‌ی رسالت‌هاست؛ این معنای غدیر است. در غدیر چنین کاری اتفاق افتاد... شما می‌بینید که مدت کوتاه کمتر از پنج سال حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عنوان نمونه و الگو و چیزی که بشریت آن را هرگز فراموش نخواهد کرد در طول قرن‌ها همچنان می‌درخشد و باقی مانده است؛ این نتیجه‌ی درس و معنا و تفسیر واقعه‌ی غدیر است.
... بزرگترین خطر برای نظام و حکومتی مثل نظام و حکومت ما که با نام اسلام به وجود آمده، این است که ما فراموش کنیم الگوی حکومت ما، امیر المؤمنین (علیه السلام) است؛ به الگوی رایج دنیا و تاریخ نگاه کنیم و خود را با آنها مقایسه کنیم؛ به روش حکومت‌های منحرفی که درطول تاریخ، روز به روز به بشریت ضربه زده اند نگاه کنیم؛ اگر یک جنبه اززندگی انسان را رونقی بخشیدند، جنبه‌ی دیگری را دچار ضایعات جبران ناشدنی کردند. همت جمهوری اسلامی‌باید این باشد که خود را به آن الگویی که در غدیر معرفی شد و در دوران پنج ساله‌ی حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نمونه‌ی آنها نشان داده شده، نزدیک کند... امروز در جمهوری اسلامی‌اگر بخواهیم سعادت این کشور تأمین شود و مردم عزیز ایران با توانایی‌هایی که خدای متعال در جوهر این کشور و این ملت قرار داده، به تمنیات و آرزوهای مشروع خود برسند، باید همان خط را دنبال کنیم و دین و دنیای خود را از روی آن حکومت، الگو بگیریم.
منبع: بیانات مقام معظم رهبری به مناسبت عید سعید غدیر خم، 12/12/80.

شمیم هدایت
موانع رشد انسان

خرد کردن صدف و گوهر وجود زیر پتک‌های نافرمانی و معاصی به خاطر یکی از سه چیز است:
1- جهل
2-غفلت
3- سستی و تنبلی
یعنی گاه انسان جاهل است و یا غافل و یا کاهل. بعضی نمی‌دانند، اطلاع از وظیفه‌ی خویش ندارند و همین جهل و نادانی باعث می‌گردد که در مقابل عمل خطا کنند و یا مسؤولیت خویش را انجام ندهند. پس جاهل، یا عبادات را ترک می‌کند و یا صحیح انجام نمی‌دهد... در مقابل این دسته‌ی جاهل، انسان‌هایی هستند که عالمند ولی غافل، فراموش می‌کنند که دردانه‌ی آفرینش اند و استعداد لقای پروردگار در وجود آنها نهفته است. این عده از انسان‌ها گرچه به خاطر عملشان یک درجه از دسته‌ی قبلی جلوتر هستند ولی غفلت آنها، باعث می‌شود که در مقام عمل، همان خطا و اشتباه گروه اول را انجام دهند.
دسته‌ی سوم کسانی هستند، که عالم و ذاکر هستند هم می‌دانند و هم توجه به وظیفه‌ی خویش دارند. اما کاهلند و تنبل، تنبلی همان سستی در اراده و ضعف در تصمیم گیری است. می‌گوید حالش را ندارم، دلم گرفته و روحم خسته است. در آخر دعای ابوحمزه‌ی ثمالی پناه به خدا می‌بریم از چنین روحیه ای: «اللهم انی اعوذ بک من الکسل و الفشل» و بالاخره کسی که تنبلی می‌کند و لو عالم هم باشد و مذکر به اعمال صالحه، به نتیجه نمی‌رسد و کاهلی و سستی نیز همچون جهل و غفلت مانع از عمل انسان می‌شود. بنابراین آنچه که برای ما مثمر ثمره‌ی کمال و منتج نتیجه‌ی وصال است آن است که: عالم باشیم و ذاکر باشیم و عامل و ازجهل و غفلت و تنبلی خود را برهانیم.
منبع:
هدف خلقت، حضرت آیت الله سیدابوالحسن مهدوی (حفظة الله)، صص25 – 16.

نکته‌های ناب

فراغت نا سالم

حضرت علی (علیه السلام) می‌فرمایند: ذهن و قلب انسان اگر رها و بدون مشغله باشند، به وسوسه‌های بد گرفتار خواهند شد و اگر فعالیت جسمانی در انسان دچار رکود شود،راه برای ارتکاب گناهان باز خواهد شد.(1)

لباس جهنمی

حضرت امام حسین (علیه السلام)می‌فرمایند: هر کس لباس غیرعادتی بپوشد، او را انگشت نما و مشهور گرداند، خداوند متعال روز قیامت به او لباس از آتش می‌پوشاند.(2)

خصلت‌های دوست خوب

حضرت امام صادق (علیه السلام) می‌فرمایند: هر کس دارای همه‌ی حدود و شرایط دوستی یا برخی از آنهاست او را دوست بدان و کسی را که هیچ کدام از این شرایط و خصلت‌ها را دارا نیست، دوست مشمار.
اول: آن که ظاهر و باطن او نسبت به تو یکسان باشد.
دوم: زینت و آبروی تو را، زینت و آبروی خود بداند و زشتی و ننگ تو را، زشتی و ننگ خود شمارد.
سوم: چنانچه به مال و مقامی‌دست یافت، روش دوستانه‌ی خود ر ا با تو تغییر ندهد.
چهارم: اگر توانایی و قدرت داشت، از حرمت و نفع رساندن به تو مضایقه نکند.
و پنجم: که همه‌ی این خصلت‌ها را در بردارد، این است که؛ به هنگام گرفتاری‌ها و حوادث ناگوار، تو را رها نکند.(3)
منابع:
1- شرج البلاغه، ابن ابی الحدید ج20، ص 302.
2- اصول کافی ج6، ص 445.
3- بحارالانوار، ج 71، ص 173.

دل نوشته

دیگر به کاسه‏های شیر نیازی نیست

خدیجه پنجی
به یتیمان کوفه بگویید، دیگر به کاسه‏های شیر نیازی نیست!
دیگر به بازگشت پدر، امیدی نیست.
برگردید، یتیمان کوفه، برگردید؛ دیگر به کاسه‏های شیر نیازی نیست.
ناشناس کوچه‏های کوفه، هرگز نخواهد آمد!
دیگر کوبه در خانه‏های شما، آهنگ آمدنش را نخواهند نواخت، برگردید، یتیمان کوفه!
ای اهالی کوفه! آسوده باشید؛ دیگر از دست عدالت‏های علی علیه‏السلام ، به ستوه نخواهید آمد! شما ماندید و صدای سکّه‏های بیت‏المال!
شما ماندید و هوس‏های دور و درازتان! شما ماندید و دنیای سراسر جهلتان!
به خدا شما لایق علی نبودید! حیف از آن اقیانوس لایتناهی معرفت و حکمت که جرعه‏ای از آن ننوشیدند! حیف از آن سینه، آن صندوقچه اسرار و دانش الهی که همچنان سربسته ماند و به هیچ کلیدی گشوده نشد!
سئوال نکردید، تا جوابی بشنوید!
خواند و نرفتید!
صدا کرد و جوابی ندادید! حیف از آن قرآن ناطق، که کسی پیدا نشد تا به تفسیرش بنشیند، تا بفهمد و بشناسد، بشناسد و بشناساند!
اینک، قرآن، لب فرو بسته است؛ با تمام معجزاتش، با تمام اسرار نهانش! دیگر هر چه بخوانید، جوابی نخواهید شنید. هرگز نخواهید شنید!
ای فرزندان سقیفه! تا دنیا دنیاست، باید به حسرت بنشینید و اشک بر چهره روان سازید. هرچند،
اگر چشمانتان خون هم ببارد
پشیمانی دگر سودی ندارد!
علی رفت؛ با تمام عدلش؛ با تمام انفاقش، با تمام مهربانی‏اش، با تمام نصیحت‏های پدرانه‏اش! «امروز عدالت به تمام معنا، در زیر خاک شد»؛ اگر تمام عمر به سوگ بنشیند، کم است؛
به یتمان کوفه بگویید: باز گردند؛ دیگر به کاسه‏های شیر نیازی نیست!
به آن پیر نابینای خرابه‏نشین خبر دهید، بیش از این در انتظار نماند؛ که امشب نیز «او» نخواهد آمد! به آن بیوه‏زنان بگویید: دیگر به امید آن مرد مهربان نباشد، تا تنور بیافروزد، و چهره بر آتش بگیرد به نخل‏ها خبر دهید: این قدر بیهوده سر، فراز نکنند که دیگر صدای مناجات او را نمی‏شنوند.
ماه را بگویید، که امشب به ملاقات آفتاب نخواهد رفت.
به کوچه‏ها خبر دهید، بیش از این منتظر، ضرباهنگ قدم‏های «او» نباشند.
و علی علیه‏السلام امشب، به دیدار خدا مشتاق‏تر است.

هزار توی خیانت

محمد کامرانی اقدام
ابن ملجم، معصیت مجسّمی‌بود در لباس ایمان.
چشم‏هایش هزار توی خیانت بود و قلبش، دخمه خیانت پروری. ابن ملجم، هم تراز هزار مسجد ایمان، کفر داشت و تحجّر.
جرأت جست و پا گریخته‏ای بود که از خود می‏گریخت و به خود تردید داشت.
رگ‏های چرمی‏اش غلاف عصیان بود و خونش از جنس مرداب و خوابش از جنس عصیان. ابن ملجم، سفره‏ای سیاه بود که میهمان سکوت وحشی خویش بود.
ابن ملجم، سیاه بود و کوچه‏های کوفه، کوردل. سینه ابن ملجم کوره تزویر بود و چشم‏هایش بوته خشم کذاب. چشم‏هایش، آغشته به شهوت قطامه‏های هوس بود و دست‏هایش، هم آغوش همیان و غلاف. نفس از سینه سیاهش می‏گریخت و آواز مرگ را زمزمه می‏کرد.
تمام کرکس‏ها به گرد نام وحشی‏اش چرخ می‏زدند و تمام خفاش‏ها ریشه در خونش داشتند.
چون جغدی شوم، به هنگام مرگ، در خویش خزیده بود و پنجه به لحظه‏های واپسین خویش می‏زد. شمشیرش، آغشته به زهرآگین‏ترین انتقام بود و انتقامش، آغشته به قدیمی‏ترین کینه.
چهره زیر نقاب انتقام و نخوت نهان کرده بود. چون عنکبوت، خیره به سکوت سیاه خویش بود و خیمه بر خیره‏سری خویش زده بود. برای چنگ به خون روشنی فرو بردن، لحظه‏ای آرام نداشت.
به خون عزیزان فرو برده چنگ
سر انگشت‏ها کرده عنّاب رنگ
چون حلقه‏ای بی‏دل و بی‏مغز، حلقه بر حماقت خویشتن زده بود و چشم به راه افول ستاره خویش بود. شب بود و کوفه، دچار تشویش.
شب بود و شمشیر ابن ملجم می‏خواست که دریای نور را بُرش دهد و فرق آفتاب را بشکافد.
شب بود و ابن ملجم، به نزدیک‏ترین نقطه نفرت رسیده بود.
نگاهش نقطه اتکای پلیدی بود و پلشتی.
ابن ملجم، باز مانده رذالت بود و باقیمانده پستی؛ تفاله کفر بود و عصاره عصیان. شب بود و ابن ملجم می‏رفت تا منحوس‏ترین لحظه تاریخ را به نام خوش ثبت کند.
انگشت‏هایش، عصای مکر عجوزگان بود و صدای ابترش، گلوگاه شرارت، خیانت، رذالت و حماقت بود.
قدم‏هایش بوی کافور می‏داد و تن تاریکش بوی عذاب شب اوّل قبر را.
همیانش پر از هرزه‏گری بود و حرص همیانش هفت طبقه دوزخ بود؛ از سقر تا سعیر، از جحیم تا جهنّم.
«زان که گر مویی بماند از خودیت
هفت دوزخ پُر برآید از بدیت
مرگ از پنجه‏اش چون مور می‏ریخت و تا شب‏های گورستان، دهانش وا بود.
همتای پلیدی بود و همپای پلشتی؛ هم دست خیانت بود و هم دل نفاق؛ هم رکاب کینه بود و هم رنگ بغض؛ همزاد شیطان بود و همراه ابلیس؛ همسایه دیوار به دیوار تحجُّر بود و هم سفره ناسپاسی و هم‏کاسه کفر؛ همنشین و همنفس همیشگی خویش بود و مشت‏هایش، نمونه خروارها خروار، خودکامگی و خودسری.
کوفه آرام بود و ابن ملجم، آرام آرام در زیر خرقه خفاشین خویش می‏خزید.
کوفه کوچک بود و ابن ملجم کوچک‏تر و خوارتر از آن.
کوچه بوی کوچ را می‏داد و ابن ملجم، بوی تعفّن دست نخورده دل مردگی را، و علی علیه‏السلام ، در لحظه‏های روشن رو به ازدیاد، به سمت تقدیر تاریخ پیش می‏رفت، تا تنهایی سال خورده خویش را با خشت خشت محراب مسجد تقسیم کند.
علی علیه‏السلام ، کیسه‏های نان و خرما را به پایان رسانده بود و اینک، نوبت شانه‏های شالی‏پرور علی علیه‏السلام بود تا بومی‌شود و پایان تابلوی شب‏های کوفه را در آن به پایان برساند.
راز فریاد تو آن است که پنهان باشد
آتش آن است که در نای نیستان باشد
صبح از پنجره خانه تو گُل می‏کرد
صبح از چشم تو می‏خواست نمایان باشد
عشق می‏خواست فراوانی دستان تو را
عشق می‏خواست از این دست فراوان باشد
کوفه می‏خواست ولی دست تو باشد بسته
کوفه می‏خواست علی بی‏سر و سامان باشد
کوفه حکمی‌است به این شرح که ابلاغ شده است
هر چه گفته است معاویه فقط آن باشد
خون دل خورد علی علیه‏السلام تا که بگوید‌‌‌ای قوم
بر سر نیزه فریب است که قرآن باشد
شام گفتند خوارج که علی مؤمن نیست
صبح، میمون معاویه مسلمان باشد
فصل آغاز جنون بود و که باور می‏کرد
کو نه نامردترین نقطه پایان باشد
کیست در مرکز این چرخ به غیر از مولا
شاهد این همه نامردی دوران باشد
و علی علیه‏السلام تکیه به تنهایی نخلستان داد
شک به این داشت کسی گوش به فرمان باشد

شمشیر شوم

محمد کامرانی اقدام
فانوس‏های مسجد کوفه خاموش بود و دل یاغی و طاغی ابن ملجم خاموش‏تر.
علی علیه‏السلام آمد و بر فراز مناره منور مسجد کوفه، صلای توحید را سر داد و بانگ بیداری را.
شب بود و لب‏های ابن ملجم، در زمزمه‏های سیاه خویش مچاله می‏شد.
ابن ملجم هم دست شیطان شده بود و همراه «شبیب»، نگاه کینه‏توزش در جستجوی فرصتی مناسب بود تا عقده‏های زخم خورده و کینه‏های سال خورده خویش را بر سر علی علیه‏السلام فرود آورد. علی علیه‏السلام به محراب نماز ایستاد؛ آرام و رها و ابن ملجم برخاست؛ هراسان و در اضطراب، شمشیر شومش را بلند کرد و در هوای نفس چرخاند و بر فرق مولا علیه‏السلام فرود آورد. مسجد، غرق در آوای «بسم اللّه‏ و باللّه‏ و علی ملّة رسول اللّه‏ فزت و رَبِّ الْکَعْبه» شد.
زمین لرزید. دریا به موج آمد و آسمان آتش گرفت و در هم پیچید. ارکان عدالت و هدایت شکسته شد و ستاره‏های آسمان نبوت، در‌هاله‏ای از بهت و خون و اشک فرو رفتند. علی علیه‏السلام شهید شد، به دست بدترین اشقیا.
علی علیه‏السلام شهید شد و از هر واژه‏ای، خون تازه به جریان افتاد و پیکر ایمان، غرق در عمامه خون آلود آفتاب شد. صدای ناله «ام کلثوم» بلند شد و فریاد «وا ابتا»، کوچه‏های کوفه را در اضطراب همیشگی فرو برد.
علی علیه‏السلام بر محراب مسجد کوفه، غرق به خون افتاده بود و در زمزمه زلالش، سروش وصل به گوش می‏رسید. از خاک محراب برمی‏داشت و بر زخم‏های خویش مرهم می‏نهاد و به آسمان نگریست و زبان مبارکش به تسبیح و تقدیس مشغول بود و نیایش.
علی علیه‏السلام به آسمان نگریست؛ به ستاره‏هایی که در نگاه حسین علیه‏السلام موج می‏زد و در چشم‏های حسین علیه‏السلام سوسو می‏زد. به پاره پاره دل خویش، حسن علیه‏السلام ، نگریست که خون می‏گریست.
به حسین علیه‏السلام نگریست و لحظه به لحظه فرات را مرور کرد و گریست و گریست؛ تا آن‏که یک لحظه، اشک از دیدگانش بند نیامد. شب، شب بیست و یکم بود و زهر، این عصیان برهنه، تشنه.
شب بیست و یکم بود و محراب، خالی از تنهایی علی.
... و تاریخ، هنوز آخرین لحظه نگاه تو را به خاطر دارد که در نور غوطه‏ور شده بودی و چشم‏های اهورایی خویش را بر هم می‏زدی و دست‏های خویش را به جانب قبله می‏کشاندی و می‏گفتی: «أَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه‏ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُه».
تاریخ هنوز لحظه وداع تو را به خاطر خویش دارد، تاریخ هنوز آخرین لحظه وداع تو را به خاطر دارد؛ تاریخ هنوز به یاد دارد که خضر، سیاه‏پوش بود و جبرائیل عزادار و حسن علیه‏السلام و حسین علیه‏السلام ، غرق در ابهام فراگیر کوچه‏های کوفه.

تیغ و محراب

مهدی میچانی فراهانی
ای سرزمین بی‏ستاره رنگ رنگ! آیا حضور بزرگش، چنان گران بود که طاقتش نیاوردی؟
عمری علی علیه‏السلام ، عصمت تو بود در برابر آسمان و آسمانیان؛ پس چگونه...؟!
هان،‌‌‌ای خاک! تیغی که محراب را سیل‏واره به خون نشاند، مگر جز از قلب تو بیرون کشیده بودند؟
مگر جز این‏که پاره پیکر تو بود؟ آیا شرم نکردی؟
ای مسجد! چگونه محراب خویش را از فواره فرق علی علیه‏السلام رنگین یافتی وا ز پایه فرو نریختی؟!
مروت از کاسه‏های شیر باید آموخت که هنوز در برابر خانه خلیفه صف کشیده‏اند؛ اگر چه نیک می‏دانند که دیگر کار از کار گذشته است.
بستر خالی، هنوز گرم وجود پر حرارتی است که دیگر به هیچ بستری نیاز ندارد؛ گرچه در تمام عمر نیز مردِ بستر نبوده است.
باید دانست که در این «در سجده مردن» چه رازی نهفته است و در این ایستاده زیستن! باید پی به این راز برد که چرا کعبه زادگاه کسی می‏شود و مسجد، شهادت‏گاهش؟
بی‏شک آن‏که نخستین نفس را در خانه خدا خویش فرو دارد، آخرین را نیز شایسته است در خانه خدا بازدم کند؛ که این عین، رستگاری‏ست؛ پس حقیقت گفت که: فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه. و او رستگار شد اما... .
بدا به حال قومی‌که بی‏علی علیه‏السلام شده‏اند...
وای بر قافله‏های بی‏قافله سالار! عنان کاروان آیا زین پس به دست چه کسی خواهد افتاد؟! وای بر همه یتیمانی که جز علی، پدری نمی‏شناختند!
زین پس آیا چه کسی نان و خرمایی بر ایشان خواهد آورد؟ وای بر همه چاه‏هایی که زین پس، غریب می‏شوند. خلیفه تنها و چاه‏های تنها، عمری باهم از تنهایی بیرون می‏آمدند. زین پس خلیفه نیست؛ پس چاه‏ها تنها مانده‏اند. آیا چه کسی عطش آب‏ها را آبی خواهد نشاند؟!!
طعم تلخ بی‏علی بودن را حتی امروز می‏توان چشید؛ طمعی که قرن‏هاست زاده می‏شود.
اما دروازه‏های ماه را نگاه کنید که امشب چه گستردگی فراخی دارند.
نگاه کنید که پیامبر، چگونه پرشور به استقبال وصی بزرگ خویش آمده است و خاتون بزرگ عرش نیز که دست در دست پدر، انتظار می‏کشد. مهتاب، ردّ پرواز مولا را مفروش کرده‏ست. آری! این علی علیه‏السلام ست که پس از سال‏ها، دوباره در کنار فاطمه علیهاالسلام ایستاده است؛ آن‏چنان که به پاس دیدار دوباره، پیامبر بزرگ را در آغوش مهر خویش می‏فشارد.

اشک عدالت

محمدحسین قدیری
خدایا! این چه داستانی است که سطر سطرش، دل تصوّر را آتش می‏زند، جگر تأمل را کباب می‏کند و اشک تخیل را چون رود به راه می‏اندازد؟
آه خدایا! حکایت علی علیه‏السلام ، چه معادله سختی است که عقل را به زانو در می‏آورد و اوهام را در قبضه دست خود می‏چرخاند؟!
کوه دانش علی علیه‏السلام چه قله رفیعی است که پرنده نیز پرواز اندیشه را به نفس در می‏آورد و عاجز از رسیدن به اوج خود می‏کند؟!
خدایا! امتحان عشق به علی علیه‏السلام ـ که عشق به همه خوبی‏هاست ـ چه آزمون دشواری بود که مُهر مردودی و بی‏وفایی، به پیشانی بسیاری از مدعیان مِهر به او زد!
دشمن او چه اهریمنی بود که ناجوانمردانه و با شمشیر تحجّر، در محراب عشقش به سراغ او آمد و تیغ جهل بر سر همه عقل و عدل فرود آورد؟!
و... امروز چه روزی است که دل کعبه، این گهواره آرام علی علیه‏السلام ، افتان و خیزان و اشک‏ریزان به طواف علی علیه‏السلام آمده و از گوشه گوشه محراب علی علیه‏السلام ، بوسه برمی‏دارد و خاک قبر او را توتیای چشم دل می‏کند؟!
خدایا! چه عزایی در خیمه‏سرای عالم برپاست که عدالت و انصاف، این‏گونه خاک بی‏کسی بر سر خود می‏ریزند؟!
ذوالفقار علی علیه‏السلام را چه شده است که قاب لحظه‏های به یاد ماندی خود با علی علیه‏السلام خیره شده و با تصور رشادت‏های علی علیه‏السلام ، هِق هق کنان به خود می‏پیچید؟!
امروز چرا نخلستان‏های کوفه، موهای خود را پریشان کرده و از رازهای سر به مهر علی علیه‏السلام و خود سخن می‏گوید؟!
به پای نخل‏های کوفه اشک کیست می‏بارد
که نخلستان ز اشک دیده او می‏دهد خرما
چه شب‏هایی که نان دادم به سائل‏ها و بشنیدم
که می‏گفتند یا رب از علی برگیر داغ ما
... جبرئیل مویه می‏کند و مدال‏های «لیلة المبیت»، «لا فتی الاّ علی»، «ضربةُ علی یوم خندق...» و... زُل زده و کوله‏بارش را که پر از تصویر شأن نزول‏های قرآنی علی علیه‏السلام است را بر دیده می‏گذارد و می‏بوسد و با گلوی پر از بغض ندا می‏دهد:
تَهدَّمَتْ و اللّه‏ِ ارکانُ الهدی
وَ أنْطَمَسَتْ اعلامُ التُقی
به خدا قسم اساس هدایت و روشنگری را ویران کرد
واللّه‏ چشمه‏های نور و پرهیزکاری را بستند
بخدا وصی رسول خدا علی مرتضی به دست شقی‏ترین دیوها به شهادت رسید

ضربه شوم

محمد کامرانی اقدام
ابن ملجم، نامردی مرام بود و بی‏مرام‏ترین نام.
ذره ذره‏اش، ذره‏بینی بود که با آن، آتش تزویر و ریا، کینه و نفاق را برپا می‏نمود و چشم‏های شرر زایش، نقطه کانونی تمام آتش‏ها بود. ابن ملجم، بیابانی بود که به بیراهه نیستی و سرگردانی ختم می‏شد.
ایمان سیاه‏کارش پُر بود از شب نشینی شیطان و چشم‏های شومش، لبریز بود از وسوسه و شکّ
در هیچ کجای دوست داشتن نمی‏توان جایی برای او یافت.
لب‏هایش بوی مرده‏ها را می‏داد و آرزوهایش، بوی فتنه‏های تازه به دوران رسیده را.
سیاهی، تا حد امکان بود و تاریکی، تمام و کمال. دست پرورده مکتب دلق نشینان بود و غرق در پلشتی پیوسته خویش.
از همه جا رانده و در همه چیز وامانده‏ای بود که قلبش، قلمرو خوی وحشی‏اش بود و چشمش، آبشخور شغالان و کرکس‏ها. از هیچ پستی و فرومایگی، فروگذار نکرد و از هیچ عداوتی، عدول ننمود.
سرخورده ذوالفقار بود و فریب خورده فریبایی و فزون‏طلبی خویش.
کفر، کفافِ عصیانش را نمی‏داد و خون، جواب شمشیرش را.
ابن ملجم، کم‏رنگ‏ترین ثانیه‏ای بود که تا کنون متولّد شده است و سیاه‏ترین ستیزه‏رویی است که پا به عرصه وجود نهاده است.
آمده بود تا نفرین ابدی را خریدار باشد و ایمان خویش را در بازی هوی و هوس به حراج بگذارد.
هوسی تمام نشدنی که شرنگ تلخ کامی‌را در کام خویش می‏ریخت.
شمشیرش، آلوده شالوده شقاوت بود و آغشته به عطشناک‏ترین سموم.
رم کرده برق شمشیر خویش بود و سرخوش از سرکشی خود.
ایمان به خیانت داشت و اعتقاد به نامردی. پیکر پلشتش، پناهگاه جغدها و خفاش‏های خون‏آشام بود و مأوای مارهای زهرآگین زل زده به مرگ. لحظه‏ای در هوای حقیقت نفس نکشیده بود.
... و علی علیه‏السلام پای بر آسانه مسجد نهاد و عصیان خفته در زیر پوست نیرنگ را تکان داد و سکوت مردابی تنش را برآشفت.
ابن ملجم بیدار بود و خفته‏تر شد. سراب رستگاری در چشم‏هایش موج می‏زد. علی علیه‏السلام به نماز ایستاد؛ با صلابت با ضربه شوم شمشیر ابن ملجم آتشفشانی شد که گدازه‏های زخمی‏اش، قرهاست پیکره انسان را به آتش کشیده است و دل‏ها را گداخته و زمزمه‏های جاری‏اش، لرزه به جان ابن ملجم‏های در حال قنوت انداخته.

صبح اما دو سه تا کاسه شیر

امیر اکبرزاده
... تیغ بر فرق عدالت زده و خندیدند
خون به ابعاد غریبی علی پاشیدند
زاغ‏ها از دل شب کنده و بر روز زدند
روز و شب، گوشه محراب به هم پیچیدند
زخم بر سلسله باور و ایمان افتاد
همه افلاک از این زخم به خود لرزیدند
شب پر از رخوت نامردی مردم گردید
آسمان، ماه، ستاره، همگی خوابیدند
صبح، امّا دو سه تا کاسه شیر آوردند
کودکانی که علی را همه شب می‏دیدند
هق هق چاه شناور شده در گریه نخل
همه از هم فقط از درد علی پرسیدند...

فریاد محراب

سید علی‏اصغر موسوی
فریاد محراب است، یا پژواک شیداییش!
پیچیده در مسجد کنون، موج غم آواییش.
فریاد محراب است، یا؟ امّا نمی‏دانم!
فرجام این فریاد را، از ناشکیباییش
گویی چراغ کهکشان، خاموش گردیده‏ست!
گویی نگاه آسمان، گم کرده بیناییش
گویی زمین، میل شکفتن در خزان دارد
با خیلِ داغِ لاله‏های سرخِ صحراییش
گویی شکسته در خودش، امواج غربت را
فانوس تنها مانده، با مرغانِ دریاییش
فرجام آن فریاد یعنی: بعد از این مولا
دیگر رها شد از غم و اندوه و تنهاییش!
ماییم و در جان، شعله‏های عشق دیدارش
ماییم و در دل، گنبد زرد تماشاییش.

سحر می‏آید

خدیجه پنجی
یعنی امشب پدر از سمت سحر می‏آید؟!
گوش کن! بوی قدم‏های پدر می‏آید
چشم‏ها دل نگران خیره به در می‏پرسند
ماه،‌‌‌ای ماه! بگو،‌هان! چه خبر؟ می‏آید؟
پیرمردی که ز چشمش غم تلخی جاری است
داد زد، آه خدا، باز سحر می‏آید؟
کودکی دل نگران باز ز مادر پرسید
تو که گفتی پدرم رفته سفر، می‏آید؟!
شهر از دلهره و درد به خود می‏پیچد
از همه جای زمین بوی خطر می‏آید
کوچه‏ها منتظر و چشم به راهند، خدا!
یعنی آن صاحب شمشیر دو سر می‏آید؟
باز هم عطر قدم‏های کسی می‏پیچد
یک نفر از ته کوچه به نظر می‏آید...

دلشوره بزرگ

عباس محمدی
شب، شبی در تب فردا نشدن
صبح، در فکر شکوفا نشدن.
آفتاب، خوب می‏داند که فردایش زخمی‏ترین فرداها خواهد شد. خوب می‏داند که فردا، فردای اندوه است و فردای تلخکامی. خوب می‏داند که آغازش را به خون نوشته‏اند. ستاره‏ها، یکی یکی خاموش می‏شوند. امشب حتی ماه، سر تابیدن ندارد و کوچه‏ها دلتنگ‏تر از پیش‏اند. بوی غربت، گریبان شب را گرفته است. نخلستان‏ها از اندوه فردا زانو زده‏اند. امشب هیچ آوازی را نفس خواندن نیست. «چه شب بدی‏ست امشب که ستاره سو ندارد...»
ماه از زمین فاصله گرفته است. امشب ماه، دوردست‏ترین نقطه آسمان است. گویا ماه هم دل دیدن زخم خورشید را ندارد! شب، شبی دیرپاست. شب، بوی ستاره نمی‏دهد، تنها عطر زخم شب‏بوهاست که بوی اتفاق می‏دهد. کوچه‏ها پر از دلهره‏اند و شهر، دلشوره‏ای بزرگ دارد. تاریکی فراگیر شده است.
«سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی چه خیال‏ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی».
بین چشمان شهر و خواب‏های آرام، قرن‏ها فاصله افتاده است. دیوارها ذکر می‏گویند و هوا در اندوهی بزرگ، جریان گرفته است.
صدای اذان بلند می‏شو
بازدید : 25
شنبه 17 اسفند 1403 زمان : 7:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مسجدومرکزفرهنگی حضرت ولی عصرعلیه السلام _ پوده

بسم الله

ویژه نامه روز ششم ضیافت الهی

دعای روز ششم

اَللّهُمَّ لا تَخْذُلْنى فیهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِیَتِکَ وَلاتَضْرِبْنى بِسِیاطِ نَقِمَتِکَخدایا در این ماه به خاطر دست زدن به نافرمانیت خوارم مساز و تازیانه‌هاى عذابت را بر من مزن و از موجبات خشمت
وَزَحْزِحْنى فیهِ مِنْ مُوجِباتِ سَخَطِکَ بِمَنِّکَ وَاَیادیکَ یا مُنْتَهى رَغْبَةِ الرّاغِبینَ
بدان نعمت بخشى و الطافى که نسبت به بندگان دارى دورم بدار اى آخرین حد اشتیاق مشتاقان

زلال وحی

پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن کریم
اهداف بعثت پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)
«لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و‌‌ان‌کانوا من قبل لفی ضلال مبین» (1)
خدا بر اهل ایمان منت گذاشت که رسولی از خود آنها در میان آنان برانگیخت که آیات خدا را تلاوت کند و نفوس آنان را از هر نقص و آلایش پاک گرداند و به آنها احکام شریعت و حقایق حکمت بیاموزد هر چند که پیش از آن، قطعا آنها در گمراهی آشکار بودند.
نتیجه‌ی تقوای الهی و ایمان به پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم): یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و امنوا برسوله یؤتکم کفلین من رحمته و یجعل لکم نور اتمشون به یغفرلکم و الله غفور رحیم. (2)
ای کسانی که به حق گرویدید، اینک خدا ترس و متقی شوید و به رسولش «حضرت محمد مصطفی» نیز ایمان آرید تا خدا شما را از رحمتش دو بهره، نصیب گرداند و نوری از پرتو ایمان به قرآن، شما را اعطاء کند که بدان نور راه (بهشت ابد) پیماید و از گناه شما نیز درگذرد که خدا بسیار آمرزیده و مهربان است.
جهانی بودن رسالت پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)
و ما ارسلناک الا کافه للناس بشیرا و نذیرا و لکن اکثر الناس لا یعلمون. (3) (و ما تو را رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) جز برای اینکه عموم بشر را بشارت دهی و ترسانی نفرستادیم و لیکن اکثر مردم از این حقیقت آگاه نیستید.

رحمت برای عالم

«لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم.»
همانا رسولی از جنس شما (پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)) برای هدایت خلق آمد که از افراط محبت فقر و پریشانی و جهل و فلاکت شما بر او سخت می‌آید و بر (آسایش و نجات) شما بسیار حریص و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. (4)
(و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین) و‌‌‌ای رسول (اسلام) ما تو را نفرستادیم مگر آن که رحمت برای اهل عالم باشی. (5)
رسالت مومنان نسبت به پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)
«ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلو علیه و سلموا تسلیما.»
خداوند و فرشتگان پرروان پاک ازن پیغمبر (حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) درود می‌فرستند، شما هم‌‌‌ای اهل ایمان بر او صلوات و درود بفرستید و به فرمانش به خوبی گردن نهید. (6)
«لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرحوا الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیرا.»
قطعا برای شما در اقتدا به رسول خدا سر مشقی نیکوست. برای آن کس که به خدا و روز قیامت امید دارد و خدا را فراوان یاد می‌کند. (7)

پی نوشت

1- سوره‌ی آل عمران آیه‌ی 164.
2- سوره‌ی حدید آیه‌ی 28.
3- سوره‌ی سباء آیه‌ی 28.
4- سوره‌ی توبه آیه‌ی 128.
5- سوره‌ی انبیاء آیه‌ی 107.
6- سوره‌ی احزاب آیه‌ی 56.
7- سوره‌ی احزاب آیه‌ی 21.
منبع: قرآن کریم

کلام نور
فضیلت ماه رمضان در کلام ائمه اطهار (علیهم السلام)

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : إِنَّ ابواب السماء تفتح فى اول لیلة من شهر رمضان ولاتغلق الى آخر لیلة منه.
منبع: بحار الانوار ج 96ص 344
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: درهاى آسمان در اولین شب ماه رمضان گشوده مى شوند و تا آخرین شب بسته نمى شوند.
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): اذا استهلَّ رمضان غلقت أبوابُ النار .
منبع: بحار الانوار ج 96 ص 348
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هنگامى که هلال ماه رمضان پدیدار گردد، درهاى دوزخ بسته شود.
قال ابوجعفر(علیه السلام) :لکلّ شىء ربیع و ربیع القرآن شهر رمضان.
منبع: کافى ج 2 ص 630
امام باقر (علیه السلام) می‌فرماید: براى هر چیزى بهارى است و بهار قرآن ماه رمضان است.
عن ابى الحسن على بن موسى الرضا(علیه السلام):من قرأ فى شهر رمضان آیة من کتاب الله کان کمن. ختم القرآن فى غیره من الشهور .
منبع: بحار الانوار ج 96,ص 341
امام رضا (علیه السلام) فرمودند: کسى که در ماه رمضان آیه اى از کتاب خدا(قرآن) را بخواند، مانند کسى است که در دیگر ماه‌ها تمام قرآن را خوانده باشد.

حکمت‌های شگرف

حکمت 61 نهج البلاغه: شیرینى آزار زن (اخلاقى)قَالَ الامام علیٌ [علیه السلام] الْمَرْأَةُ عَقْرَبٌ حُلْوَةُ اللَّسْبَةِ .
حضرت علی(علیه السلام) فرمودند : نیش زن شیرین است .
حکمت 62: روش پاسخ دادن به ستایش‌ها و نیکى‌ها (اخلاقى ، اجتماعى)
وَ قَالَ [علیه السلام] إِذَا حُیِّیتَ بِتَحِیَّةٍ فَحَیِّ بِأَحْسَنَ مِنْهَا وَ إِذَا أُسْدِیَتْ إِلَیْکَ یَدٌ فَکَافِئْهَا بِمَا یُرْبِى عَلَیْهَا وَ الْفَضْلُ مَعَ ذَلِکَ لِلْبَادِئِ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : چون تو را ستودند ، بهتر از آنان ستایش کن ، و چون به تو احسان کردند ، بیشتر از آن ببخش ، به هر حال پاداشِ بیشتر از آنِ آغاز کننده است .
حکمت 63: ارزش شفاعت (اخلاقى ، اجتماعى)
وَ قَالَ [علیه السلام] الشَّفِیعُ جَنَاحُ الطَّالِبِ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : شفاعت کننده چونان بال و پُر در خواست کننده کننده است.
حکمت 64: غفلت دنیا پرستان (اخلاقى)
وَ قَالَ [علیه السلام] أَهْلُ الدُّنْیَا کَرَکْبٍ یُسَارُ بِهِمْ وَ هُمْ نِیَامٌ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : اهل دنیا سوارانى در خواب مانده اند که آنان را مى رانند.
حکمت 65: ترک دوستان و تنهایى (اخلاقى ، اجتماعی، تربیتى)
وَ قَالَ [علیه السلام] فَقْدُ الْأَحِبَّةِ غُرْبَةٌ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : از دست دادن دوستان غربت است .
حکمت 66: روش خواستن (اخلاقى ، اجتماعى)
وَ قَالَ [علیه السلام] فَوْتُ الْحَاجَةِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَى غَیْرِ أَهْلِهَا .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : از دست دادن حاجت بهتر از درخواست کردن از نا اهل است.
حکمت 67: ارزش ایثار اقتصادى (اخلاقى ، اقتصادى)
وَ قَالَ [علیه السلام] لَا تَسْتَحِ مِنْ إِعْطَاءِ الْقَلِیلِ فَإِنَّ الْحِرْمَانَ أَقَلُّ مِنْهُ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : از بخشش اندک شرم مدار که محروم کردن ، از آن کمتر است.
حکمت 68: ره آورد عفّت و شکر گذارى (اخلاقى ، اجتماعى)
وَ قَالَ [علیه السلام] الْعَفَافُ زِینَةُ الْفَقْرِ وَ الشُّکْرُ زِینَةُ الْغِنَى .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : عفّت ورزیدن زینت فقر ، و شکر گزارى زینت بى نیازى است.
حکمت 69: حفظ روح امیدوارى (اخلاقى)
وَ قَالَ [علیه السلام] إِذَا لَمْ یَکُنْ مَا تُرِیدُ فَلَا تُبَلْ مَا کُنْتَ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : اگر به آن چه که مى خواستى نرسیدى ، از آنچه هستى نگران مباش.
حکمت 70: روانشناسى جاهل (اخلاقى ، علمى)
وَ قَالَ [علیه السلام] لَا تَرَى الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : نادان را یا تُندرو و یا کُند رو مى بینی.
حکمت 71: نشانه کمال عقل (اخلاقى)
وَ قَالَ [علیه السلام] إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْکَلَامُ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : چون عقل کامل گردد ، سخن اندک شود .
حکمت 72: رابطه دنیا و انسان (اخلاقى،علمى)
وَ قَالَ [علیه السلام] الدَّهْرُ یُخْلِقُ الْأَبْدَانَ وَ یُجَدِّدُ الْآمَالَ وَ یُقَرِّبُ الْمَنِیَّةَ وَ یُبَاعِدُ الْأُمْنِیَّةَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصِبَ وَ مَنْ فَاتَهُ تَعِبَ.
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : دنیا بدن‌ها را فرسوده و آرزوها را تازه مى کند ، مرگ را نزدیک و خواسته‌ها را دور و دراز مى سازد ، کسى که به آن دست یافت خسته مى شود ، و آن که به دنیا نرسید رنج مى برد.
منبع: نهج البلاغه

عزیز آل یاسین
فرزند طور

کجاست راه بعد از راه؟ کجایند خوبان پس از خوبان؟ کجایند آفتاب‏های درخشان؟ کجایند ماه‏های تابان؟ کجایند ستارگان فروزان؟ کجایند پرچم‏های دین و پایه‏های علم؟
کجاست بقیه‏ی خدا که بیرون از عترت طاهره، هدایت کننده‏ای نیست؟
کجاست آن که زنده کننده‏ی آثار دین است و اهل آن؟ کجاست ذخیره شده برای تجدید فریضه‏ها؟... کجاست ویران کننده‏ی بناهای شرک و دورویی؟ کجاست درِ خدا...؟ کجاست صورت خدا، که به سوی او روی کنند اولیا؟...
ای آن که آمدنت حتمی‌است! کدام دعا در حق ظهور تو به آسمان می‏رود؟! در کدام نقطه از این هستی تورا جستجو کنیم؟ کدام دهکده‏ی جهانی؟ کدام سیاره؟
انسانیت، به یغما رفته، بساط ستم جور است، زمین جیره‏خوار حکومت‏های جاهلی است. دل‏ها آفتِ اضطرار گرفته‏اند.
ای زمین از آفتاب رویت روشن!
ای از نگاه سبز خدا سرشار!
ای پنهانِ پیداتر از نور!‌‌‌ای تمامت حضور بهار که در نهایت روشنی در کنار مایی!
آیا هنوز فرصتِ رسیدن این چشم‏های کال نیست؟
آیا هنوز فرصت تماشای آفتاب نگاهت نیست؟!
از کدام سوی زمان می‏آیی؟! تو را با کدام کلمه از خدا فریاد بزنیم؟‌‌‌ای فرزند دلایل روشن!
دیوارهای شهر، هزار روزن گشوده‏اند، خیابان‏هایِ منتهی به آمدنت چشم شدند. لحظه‏ها، گرفتار عشق تواند؛ عاشقِ نگاه آسمانی تواند.
... آفتاب اگر هنوز می‏تابد، کوه اگر هنوز پابرجاست، آسمان اگر هنوز ایستاده است، باران اگر هنور می‏بارد، درخت اگر هنوز تکیده است، دست‏ها اگر هنوز قنوت می‏گیرند، چشم‏ها اگر هنوز سرشارند، کوچه‏ها اگر هنوز بیدارند، دل‏ها اگر هنوز می‏تپند و زمین اگر هنوز زنده است، از برکت حضور معنوی توست.
ای فرزند «طور» و «عادیات»!‌‌‌ای پسر «یس» و «الذاریات»!
تو را با کدام نام خدا زمزمه کنیم؟ در کدام زیارت‏نامه ملاقات کنیم؟ در کدام سوره به تلاوت بنشینیم؟
تو را از کدام آسمان بپرسیم؟ در کدام راه به انتظار بنشینیم؟ از کدام جمعه سراغ بگیریم؟! از کدام سو می‏آیی؟! هزاران هزار سال، آمدنت را پیامبران پیشین وعده داده‏اند و نیامدی... چشمان دقایق تاول زده است؛ دستان روزگار پینه بسته؛ گام‏ها می‏روند و بر می‏گردند. صحرا لب به آب نزده است؛ نیمی‌از دریا را خشکی احاطه کرده؛ جهان سر بر بالش غفلت گزارده؛ صبح نای ماندن ندارد. باران به زورِ استغاثه می‏بارد؛ آفتاب اگر طلوع می‏کند، از برکت دعای ندبه است؛ درختان به عنایت عطر پیراهن تو ایستاده‏اند؛ زندگی به حرکت سرانگشتان مبارک تو بند است؛ آیا هنوز آمدنت زود است؟!...
زمین، تشنه‏ی بارانِ عدالت توست.
«لَیَْت شِعْری اَیْنَ اَسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوی».
کاش می‏دانستم کجا منزلگاه تو شده؟ پشت دیوار بقیع؟ پشت دیوار کعبه؟ بر فراز «جبل الرحمه»؟ بلندای کوه نور؟ کاش می‏دانستم در کدام قسمت از زمین، خانه ات بنا شده؟! پشتِ کدام آفتاب؟ زیر سایبان کدام کسا؟
ای ناظرِ اشک‏های پنهان! بی تو این دیجور را چگونه برتابیم؟ چه تکیه‏گاهی امن‏تر از حریم تو؟ حالِ تو را در کدام روزنامه‏ی صبح و عصر، کدام ستون جستجو کنیم؟ در کدام جمعه، ـ دعای عهد ـ اتفاق شیرین نگاه تو را به تماشا می‏نشینند؟ کِی تیتر روزنامه‏های شب گرفته‏ی امروز، «مهدی(عج) آمد» می‏شود؟ کدام صبح به اعتبار آمدنت همیشگی خواهد شد؟ «اَلَیْسَ الصُّبحُ بِقَرِیبٍ».
ای معیار عدالت وای ملاک مهربانی و عطوفت!
به راستی، آن را که چشم انتظار قدوم تو نیست، گمراه است؛ و آن را که تسلیم امر تو نیست، غافل. آن را که آرزوی دیدار تو نیست، از درگذشتگان و آن را که شوق آمدنت نیست، از فناشدگان و آن را که بی‏قرار تو نیست، سرگردان. مباد قسمتمان که تو را عاشقانه منتظر نباشیم.
ای دور نزدیکتر! آیا هنوز آمدنت زود است؟!

مواعظ جاوید
فرهنگ و استقلال

• بی شک بالاترین و والاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ آن جامعه است.
• اساسا فرهنگ هر جامعه، هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل می‌دهد و با انحراف فرهنگ هرچند جامعه در بعدهای اقتصادی، سیاسی، صنعتی، نظامی‌قدرتمند و قوی باشد ولی پوچ و پوک و میان تهی است.
• اگرفرهنگ جامعه‌‌‌ای وابسته و مرتزق از فرهنگ مخالف باشد، ناچار دیگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرایش پیدا می‌کند و بالاخره در آن مستهلک می‌شود و موجودیت خود را در تمام ابعاد از دست می‌دهد.
• استقلال و موجودیت هر دجامعه از استقلال فرهنگ آن نشأت می‌گیرد و ساده اندیشی است که گمان شود که با وابستگی فرهنگی استقلال در ابعاد دیگر یا یکی از آنها امکان پذیر است. بی جهت و من باب اتفاق نیست که هدف اصلی استعمار گران که در رأس تمام اهداف آنان است، هجوم به فرهنگ جوامع زیر سلطه است.
منبع: صحیفه‌ی نور، ج15، ص160

در محضر ولایت

محصول ماه رمضان، تقواست؛ به خود پرداختن، به خود رسیدن و ذخیره‌ى تقوا را براى خود فراهم کردن؛ «لعلّکم تتّقون». ماه رمضان در ما ذخیره‌ى تقوا ایجاد مى‌کند. این تقوا هم خود وسیله‌یى براى منازل عالى‌تر است. تقوا مرکبى است که مى‌تواند ما را به آن منازل عالى برساند: «و اتّقوا اللَّه لعلّکم تفلحون»؛ «فاتّقوا اللَّه لعلّکم ترحمون»؛ «و اتّقوا اللَّه و یعلّمکم اللَّه». علم و هدایت و رحمت الهى بر اثر تقوا از سوى خداوند به انسان عطا مى‌شود. از همه بالاتر، فلاح است. فلاح و رستگارى بر اثر تقوا به دست مى‌آید. عزیزان من! این ذخیره‌ى تقوا را که در ماه رمضان به‌دست آوردیم - اگر ان‌شاءاللَّه به‌دست آورده باشیم - اگر بر سر سفره‌ى زیارت الهى درنگ کرده باشیم و از آن بهره برده باشیم، باید حفظ کنیم؛ این محصول بسیار ارزشمندى است؛ مثل آن کشاورزى که زحمات خود را مى‌کشد، محصول گندم خود را مى‌چیند، بعد آن را در یک سیلوى مطمئنى به‌دست امینى مى‌سپارد تا در طول سال بتواند از آن استفاده کند. این آذوقه‌ى طول سال ماست. در طول سال، این آذوقه تهدید مى‌شود: وسوسه‌ها هست، زرق‌وبرقها هست، شهوات و هواهاى نفسانى هست و گناهان؛ اینها همه آفت این ذخیره‌ى ارزشمندند. از این ذخیره براى مقابله با آن آفتها استفاده کنید و این ذخیره را حفظ کنید.
منبع: برگزیده بیانات مقام معظم رهبری در خطبه‌هاى نماز عید سعید فطر 24/08/1383

شمیم هدایت
مواعظ استاد

حقیقت دین این است که انسان در رفتار ، افکار ، عقاید و اخلاقش جهت خدایی داشته باشد .
دین، یعنی جهتی که برای حرکت انسان در شؤون مختلف تعیین شده است . ازآنجا که حرکت انسان به سوی کمال مطلق است وکمال مطلق برای انسان، قرب به خدای متعال است ، پس محتوای اسلام چیزی غیر از توجه دادن به خدای واحد نیست .
ما درزندگی مسایلی داریم که صد در صد حیوانی است ، امّا در شرع مقدس به این دلیل که این کار جهت خدایی پیدا می‌کند، گاه رنگ « استحباب» به خود می‌گیرد وگاهی «واجب» می‌شود تا بار ارزشی پیدا کند.
با توجه به این معنا می‌توان گفت که حقیقت دین همان توحید است .
اهتمام همه‌ی انبیاء ، توجه به خدای یگانه است وخون‌های انبیاء و اولیای خدا دراین جهت ریخته شده است ، چون عنصر اصلی انسان فکر و اعتقاد اوست .اگراعتقاد آفت دید ، اعمالی که از آن ناشی می‌شود ، ارزش خودرا ازدست می‌دهد . خداوند متعال می‌فرماید:
« مبادا یک وقت درذهن کسی بیاید که خدا فرزند یا همسر دارد چنین سخنانی جا دارد که باعث فروپاشی کوه‌ها شود وعالم متلاشی گردد.»
هیچ وقت خداوند نفرموده است که اگر کسی قتل نفس کند ، موجب می‌شود که کوه‌ها از هم بپاشد.
این نشان می‌دهد که مسأ له‌ی اعتقاد ، درساختار روح انسان و تکامل وی نقش اول را دارد . به هر حال درهیچ یک از ادیان آسمانی ، هیچ چیزی مهم‌تر از مسأله‌ی توحید نبوده است .
یکی از بزرگان می‌فرمودند: « خدای متعال گاهی انسان را سال‌ها به مرض ، فقر یا گرفتاری مبتلا می‌سازد، برای این‌که یک «یاالله» بگویید . یک «یاالله» آن قدر درسعادت او تأثیر دارد که جا دارد برای آن سال‌ها رنج ، سختی وشکنجه ببیند . من به حرف او اعتماد دارم و می‌دانم واقعاً یک لحظه توجه به خدا ویک « یا الله» گفتن ، چقدر می‌تواند انسان را بالا ببرد وآنچه با این ضدیت داشته باشد ، چقدرمی‌تواند انسان را به سقوط بکشاند .
منبع: برگرفنه از سلسه سخنرانی‌های حضرت آیت الله مصباح یزدی ، ماه نامه دیدارآشنا ، شماره‌ی 48

نکته‌های ناب
خدمت به خلق

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: کسی که حاجت برادر مؤمن خود را برآورده سازد، خداوند حوایج زیاد او را که یکی از آنها بهشت است، برآورده می‌سازد.
منبع: جامع الاخبار، ص 221.
به صاحب فصول «آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی» گفتند: اگر بدانی مرگت نزدیک شده و از عمرت چند ساعت باقی نمانده، در آن ساعات چه خواهی کرد؟ در پاسخ گفت: می‌نشینم روی سکوی در منزلم برای آن که حاجات مردم را بر آورده سازم، شاید کسی بیاید و از من حاجتی بخواهد و لو آنکه آن حاجت، استخاره‌‌‌ای باشد.(2)
منبع: مردان علم در میدان عمل، ص 257.

مقام معلم

حضرت علی (علیه¬السلام) می‌فرمایند: از جای خود برای (احترام) پدر و معلمت برخیز، اگرچه فرمانروا باشی.
منبع: مستدرک الوسایل، ج 15، ص 203.
به اسکند گفتند: چرا معلم را پیش از پدرت تعظیم می‌کنی؟! گفت: چون پدر، مرا از عالم ملکوت به زمین آورد ولی معلم مرا از زمین به آسمان می‌برد.
منبع: همراه با نماز، محسن قرائتی، ص60.

منفور ترین فرد

حضرت امام سجاد(سلام الله علیه)می‌فرمایند: منفورترین بندگان نزد خدای سبحان کسی است که گفتار امامی‌را می‌گوید اما به کردار او رفتار نمی‌کند.
منبع:اصول کافی، ج8، ص 234.

دل نوشته

رسیدن به چشمه‏های استجابت

مریم سقلاطونی
یا أیّها المُزمِّل!
رسیدن به چشمه‏های آسمان، مبارکت باد!
یا ایها المزمل!
چشیدن ذره ذره نور، نوش جانت!
یا ایها المزمل!
به سفره مهربانی خداوند خوش آمدی!
یا ایها المزمل
بارش باران و نسیم و آینه بر تو مبارک!
یا ایها المزمل!
به آغوش گرامی‌خداوند خوش آمدی!
برخیز و نام پروردگارت را زمزمه کن!
در این سحرگاه رفیع
و در این شهر رستگاری و رحمت.
برخیز و بخوان:
ای آن‏که هنگام بلا، پناهگاه منی!
ای آن‏که در دشواری‏ها فریادرس منی!
...‌‌‌ای آغوش معطرت باز!
ای در خانه‏ات گشوده! به دعوت تو آمده‏ام؛
در این ضیافت عاشقانه‏ای که رو به راه کرده‏ای،
در این سحرگاه گرامی‌که روزی همیشگی خوبانت است.
به دعوت تو آمده‏ام!
الیکَ فَزِعتُ
با تمام تعلقاتم؛ دامن دامن اشک آورده‏ام
و دلم شکسته.
انک سمیع الدّعا!
اشک، همه دارایی من است
و دل شکسته، هدیه‏ای ناچیز.
یا من یقبل الیسیر
به سحرگاه گرامی‏ات آمده‏ام
با دعوت تو...‌‌‌ای منتهای آرزوی من!
با دعوت تو و کوله‏باری از توکل
و بی‏صبرانه منتظرم تا زیر باران فرشتگان هر شبه‏ات، تا صبح پناه گیرم و زیر آفتاب مهربانی‏ات، یخ‏های سنگدلی‏ام آب شود.
یا من لم یلد و لم یولد...

یاد ابرار
معلم امت

شیخ مفید ، انسان وارسته‌ای بود که سرای دل را به نورِ تقوا و تهذیب نفس روشن کرده بود . عالمی‌ربانی و اندیشمندی عرفانی که یاد خدا آرمش بخش روح و روان او و معارف اهل بیت )علیهم‌‌السلام( زینت بخش نهانخانه‌ی وجودش گشته بود .
وی عالمی‌عامل بود که سخنان و آثار اخلاقی ارزنده‌اش ، تنها « نسخه‌‌‌ای کارآمد» نبود ، بلکه « دارویی شفا بخش » برای ره‌پویان راه وارستگی به حساب می‌آید.
صفات والای اخلاقی شیخ موجب شده بود که حتی برخی از مخالفان لب به توصیف ایشان بگشایند ابن‌حجر که ازعالمان اهل سنت است ، درباره اخلاق این عالم روحانی می‌نویسد :
« مفید مردی بود که در راه انجام کارهای مستحبی تلاش زیادی می‌کرد. بسیار فروتن بود. خود را به خاک پای علم و دانش افکنده بو د . چنان در بیان عقاید و کلام شیعه ورزیده بود که می‌گفتند: او را برهر امامی‌(شیعه) حق نعمت است»
عالمان شیعی نیز پیرامون حالات روحی وعرفانی وشیوه اخلاقی این دانشمند فرهیخته ، سخنان بسیاری گفته اند، ازجمله: علامه بحرالعلوم (رحمت‌‌الله‌علیه) که خود دریایی ازعلوم ودانش بود، شیخ مفید را این چنین توصیف می‌کند: « محمدبن نعمان ، ابوعبدالله مفیدرحمت‌‌الله‌علیه ، استادِ استادان بزرگ و رییس رؤسای امت اسلام است. درهای تحقیق را با اقامه‌ی دلیل و برهان و بیان روشن خویش گشود و فرقه‌های گمراه را سرکوب کرد.»
حاج ‌میرزا ‌حسین نوری)رحمت‌‌الله‌علیه( که خود از مؤلفین ونویسندگان تاریخ تشیع است، وی را چنین توصیف می‌کند : « درکتابهای اعتقادی ـ که مربوط به امامت وادله‌ی اثبات آن است ـ کمتردلیل و سخنی یافت می‌شود که شیخ مفید درکتابهای خویش بیان نکرده باشد . شیخ مفید زنده کننده‌ی اسلام و نابود کننده‌ی بدعت‌ها وانحرافات منحرفان و بدعت گذاران بود.»
برخی معتقدند درطول 30 سال، 30 توقیع ونامه‌ی شریف برای شیخ مفید از ناحیه‌ی امام عصر( ارواحنا له الفداء ) صادرشده که در بسیاری این جمله‌ی نورانی دیده می‌شود: « برادر گرامی‌واستوار؛ شیخ مفید »
منبع: برگرفته ازکتاب دیداربا ابرار ( شیخ مفید، معلم امت ) ، احمد لقمانی ، صفحه‌های 36 تا 49

حکایت‌ها و هدایتها
علت بیماری

بر سینه‌ی فضل‌بن یحیی برمکی بیماری ناراحت‌کننده‌ای پدید آمده بود، از دوستان خود سؤال کرد:
بهترین طبیب در عراق، شام، خراسان، و شیراز چه کسی است؟ گفتند: جاثلیق که ساکن شیراز است.
فضل‌بن یحیی با تشریفات مخصوص از او دعوت کرد تا به بغداد بیاید، جاثلیق دعوتش را قبول کرد و به بغداد آمد معالجه‌ی او را شروع کرد و آنچه در مورد این بیماری می‌دانست به کار بست، اما کوچکترین نتیجه‌ای به دست نیامد.به ناچار روزی به فضل‌بن یحیی گفت:
من از معالجه شما ناتوانم زیرا هر چه دوای مربوط به این بیماری بود به کار بستم، ولی بی‌اثر بود ،گمان می‌کنم که نارضایتی پدرتان از شما، موجب این بیماری است که اگر چنین است رضایت او را جلب کن تا من درد شما را معالجه کنم.
فضل‌بن یحیی می‌دانست که پدرش از او رضایت ندارد، به ناچار شبانه برخواست و به خانه‌ی پدر رفت و خود را به قدم‌های وی انداخت و از او رضایت خواست و به هر حال از پدر رضایت گرفت و به جاثلیق اعلام کرد، جاثلیق نیز او را با همان دارو‌های قبلی مداوا نمود، طولی نکشید که او بهبود یافت و راحت شد.
فضل از جاثلیق پرسید: شما از کجا دانستی که پدرم از من ناراضی است و سبب عدم بهبودی‌ام، نارضایتی اوست؟
جاثلیق گفت: وقتی معالجاتم بی‌اثر شد، دانستم که شما از جایی ضربه خورده‌ای، چند روزی زندگی‌ات را تحت نظر و بررسی قرار دادم، دیدم همه از شما خشنودند و صدقات و دستگیری‌ات از مستمندان و بیچارگان زیاد است، علّتی بدستم نیامد تا این‌که شنیدم میان شما و پدرت، کدورتی است؛ دانستم که نارضایتی پدر، سبب این درد است و تا جلب رضایت او نشود، معالجه ممکن نیست.
نکته: از این حکایت معلوم می‌شود که منشأ بعضی از بیماری‌ها، اذیت و آزار دیگران مخصوصاً کسانی که احترام آنها مانند والدین واجب است، می‌باشد.
منبع: داستان‌هایی از پدر و مادر، شهید میرخلف‌زاده، صفحه‌های 43و44

معرفی کتاب

امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملی که یک واجب دینی است.
«رهبر معظم انقلاب اسلامی»
کتابِ «خانواده در اسلام»
این کتاب، حاصل 19 درس از جلسات اخلاقِ حضرت‌آیت‌الله‌العظمی‌مظاهری (دامت‌برکاته) است و شامل مطالب بسیار مهم و اساسیِ «اخلاق خانواده در اسلام» می‌باشد که به طور فشرده و اجمال، با تمسک به آیات و روایات شریف، همراه با حکایت‌های سودمند و آموزنده، با بیانی شیرین و شیوا مطرح فرموده‌اند.
در این کتاب، در رابطه با انواع مسؤولیت‌های خانوادگی، حکمت تفاوت مرد و زن، حقوقِ متقابل مرد و زن و فرزندان، نقش عطوفت و مهربانی در تثبیت نظام خانوادگی و اثر آن در تربیت فرزندان، صفاتِ زن شایسته از دیدگاه قرآن کریم و کلام معصومین (علیهم‌‌السلام) ، نحوه‌ی موعظه‌ی زن، روش حلّ اختلاف خانوادگی علل و حکمت بروز اختلافات، اهمیت ازدواج از نظر شرع مقدس اسلام، تأثیرپذیری‌ کودکان از والدین و ... مطالب سودمندی خواهید خواند. لازم به توضیح است که این کتاب گرانمایه در سال 1384، توسط بنیادخیریه‌ فرهنگی المهدی)سلام‌الله‌علیه( ویراستاری‌ ادبی و چاپ ‌گردیده‌و منابع برخی از آیات و احادیثِ شریفی ‌که ‌در چاپ‌های قبلی،ذکر نگردیده بود، آورده شده است.
کتابِ «حکمت‌ها و اندرزها»
این اثر ارزشمند که توسط انتشارات صدرا چاپ شده، مجموعه‌ای است مشتمل بر مقالاتی از استاد شهید علامه مطهری)رحمت‌‌الله‌علیه(که در سال‌های 1331تا 1341 هـ.ش، برای یک برنامه‌ی عمومی‌آشنایی با فرهنگ اسلامی‌و جهت ایراد به صورت گفتار و خطابه، به رشته‌ی تحریر در آمده است.
مطالعه‌ی این کتاب در آشنایی با راه و رسم صحیح زندگی و درک صحیح از برخی مفاهیم اسلامی‌و نیز تهذیب و پالایش نفس تأثیرخواهد داشت.

احکام

کیفیت و شرایط لباسحضرت امام خمینی رحمت‌‌الله‌علیه :
* از لباس‌هایی که توجه نامحرم را جلب می‌کند، باید اجتناب شود .
* احتیاط واجب آن است که مرد ، لباس زنانه و زن ، لباس مردانه نپوشد .
حضرت آیت الله العظمی‌خامنه ای(دامت‌برکاته) :
* زن باید از پوشیدن هر نوع لباسی که از جهت رنگ یا شکل موجب جلب توجه نامحرمان می‌شود اجتناب کند.
* پوشیدن هر نوع لباسی که عرفاً تحریک کننده باشد و موجب جلب توجه جنس مخالف به نامحرم گردد ، حرام است .
حضرت آیت الله العظمی‌صافی)دامت‌برکاته(:
*پوشیدن لباسی که پارچه یا رنگ یا دوخت آن برای کسی که می‌خواهد آن را بپوشد ، معمول نیست و موجب توهین یا شهرت او می‌شود ، حرام است .
حضرت آیت الله العظمی‌مکارم شیرازی)دامت‌برکاته) :
* پوشیدن لباس‌های تنگ و چسبان و همچنین لباس‌های زینتی ، اشکال دارد .
حضرت آیت الله العظمی‌بهجت)دامت‌برکاته( :
*پوشیدن لباس مخصوص زنان برای مرد و همچنین پوشیدن لباس مخصوص مردان برای زن حرام است ، اگرچه حرام بودن تا موقعی که داخل در لباس شهرت نباشد ، مورد تأمل است و نیز تزیین هریک از مرد و زن به زینت دیگری، حرام است و لباس شهرت عبارت از لباسی است که از جهت جنس یا رنگ یا نحوه‌ی برش و دوخت آن، خلاف شأن و زیّ پوشنده باشد .
منبع:احکام حجاب و عفت در گلستان مرجعیّت ، حمید احمدی ، صفحات 72 ـ 67
نویسنده: سید امیرحسین کامرانی راد

تعداد صفحات : 3

آمار سایت
  • کل مطالب : 34
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 265
  • بازدید کننده امروز : 264
  • باردید دیروز : 54
  • بازدید کننده دیروز : 55
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 773
  • بازدید ماه : 3724
  • بازدید سال : 10603
  • بازدید کلی : 97763
  • کدهای اختصاصی