



متناسب با مقدمهای که شما گفتید، رهبر انقلاب به این نکته هم اشاره میکنند که مردم توصیههای پزشکی و نکاتی که مسئولین حوزهی سلامت برای پیشگیری از این بیماری و فراگیر شدن آن مطرح میکنند را بهمثابهی یک فریضه بدانند.
این هم نکتهی خیلی قشنگ و نگاه قابل توجهی است که از منظر دین میتوان به این مسئله نگاه کرد. ببینید وقتی متخصص یک فن نظر تخصصی خودش را در تجمعات، در ارتباطات و در معاشرتها ارائه میدهد، این نظر را نباید بهعنوان یک نکتهی بهداشتی صرف برای مؤمنین در نظر گرفت. در جوامع غیرایمانی شاید نکات بهداشتی و پزشکی را اینچنین ببینند، اما در جامعهی ایمانی چون حفظ جان واجب هست، این نکته حجت شرعی میشود. لذا مراجع تقلید در این زمینه خودشان را مقلّد پزشکان میدانستند. حضرت امام کوچکترین دستورات پزشکی را بهعنوان یک واجب تلقی میکرد. یعنی اگر پزشکشان میگفت که سر فلان ساعت باید دارویتان را بخورید، ایشان هم سر همان ساعت دارویشان را میخورد. شاید خیلی از مردم ما به این نکته دقت و عمل نکنند. اما ایشان از منظر شرعی به مسئله نگاه میکرد. خود حضرت آقا هم در این زمینه واقعاً مقید هستند و رعایت میکنند. بهعنوان مثال در همین مراسم درختکاری مشاهده کردید که آقا دستکش دستشان کرده بودند که کار ایشان یک کار نمادین نبود بلکه ایشان واقعاً مقیدند. لذا این موضوع برای ما حجت شرعی هست. همانگونه که ما در مسئلهی تقلید به مراجع رجوع میکنیم و فتوای آنها را حجت میدانیم. چون مرجع متخصص این کار هست. و کسی که تخصص ندارد و به مرجع تقلید رجوع میکند، واجب است که به مسئلهی شرعی عمل بکند. بنابر این در مسئلهی بهداشتی هم واجب است که برای رعایت بهداشت و حفظ جان خود و دیگران به توصیهی پزشکان توجه بکنیم و آن را یک حجت شرعی بدانیم.
در توصیههای رهبر انقلاب مناجات با خدا، دعا و توسل به اهلبیت علیهمالسلام یک رکن مهم برای گذر از این فضا و بلا در زندگی است. ایشان بارها دربارهی صحیفهی سجادیه نکات و مضمونهای مهمیرا مطرح کردند. و صحیفهی سجادیه را به
مثابهی یک ذخیرهی معنوی و مناجات عرفانی میدانند که بزرگترین مناجات عرفانی در معارف شیعی محسوب میشود. یکی از توصیههای رهبر انقلاب ناظر به این نکته بود که ما اگر میخواهیم از این فضای بلاآلود گذر بکنیم باید دعای هفتم صحیفهی سجادیه را بخوانیم. دربارهی نقش معنویت و عقلانیت در این فضا با تمرکز بر مضامین این دعای شریف نکاتی را بفرمایید.
واقعیت این است که ارتباط ما با خدا بهصورت دعا و توسل به اولیاء خدا و مناجات با خداوند باید دائمیباشد. منتها گاهی مواقع بلاها یک تلنگر و یک تازیانهای هستند که توفیق اجباری را برای انسان مهیا میکنند. انصافاً دعاهای اهلبیت گنجینهای در اختیار ما است. تا ادعیهی مکاتب و مذاهب دیگر را با حجم ادعیهای که از اهلبیت علیهمالسلام به ما رسیده چه از نظر کمیت و کیفیت مقایسه نکنیم، قدر این گنجینه را نمیدانیم. خدا رحمت کند آقای بهجت را، ایشان میگفت مفاتیح داروخانه است. یعنی این ادعیه هر کدام ویتامینها و خاصیتهای مختلفی برای جایگاههای مختلف دارند. از جمله همین دعای هفتم صحیفهی سجادیه که امامهادی علیهالسلام فرمودند ما در گرفتاریها و شدائد دعای «یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکارِه...» را میخوانیم. البته فقط منحصر به این دعا هم نیست و ما موارد دیگری هم داریم. اما عرض من این است که بهطور کلی ارتباط داشتن با ادعیه خیلی ارزشمند است. واقعاً آغوش خدا به روی کسانی که اهل دعا و توسل و استغفار و ذکر هستند باز است. و بهترین وقت برای آرامش و دفع بلا همین موقع دعا است.
دعا، توسل، استغفار، ذکر و نماز جزو اسباب معنوی است. اما اسباب معنوی و اسباب مادی جای یکدیگر را نمیگیرند. حتی انبیاء الهی هم محتاج مداوا بودند و به سراغ اسباب عادی میرفتند. اسباب عادی را نباید کنار زد. ما در روایت داریم که «انّ نبیّاً من الانبیاء مرض». یکی از انبیا مریض شد، گفت من خودم را مداوا نمیکنم مگر اینکه خدا من را شفا بدهد. وقتی شفا نرسید بعد از یک مدت که گذشت گفت خدایا چه شد. خداوند متعال فرمود که من این اسباب را حکیمانه گذاشتم. اینچنین نیست که ما فکر بکنیم حوزهی مادی و حوزهی معنویت هرکدام برای خودشان یک خدایی داشته باشند. بلکه خدا همه جا وجود دارد و همه کاره است. بنابراین در عین حالی که شما از اسباب مادی استفاده میکنید اما جای اسباب معنوی را نمیگیرد. اسباب مادی گاهی مواقع آرامشی برای انسان نمیآورد، ولی اسباب معنوی آرامش میآورد. اسباب مادی کاربردش تا یک حدی است. چون علم بشر محدود است. اما اسباب معنوی بنبستی ندارد و بینهایت است.
این دعای هفتم صحیفهی سجادیه را هم که رهبر معظّم انقلاب به آن اشاره کردند واقعاً مضامین توحیدی دارد. و اگر کسی مداومت به خواندن آن داشته باشد، به نتایج خوبی میرسد. ببینید ما باید سعی بکنیم که اهل دعا بشویم. اینکه صرفاً بخواهیم یک کلمه بگوییم تا کن فیکون بشود، درست نیست و نباید اینچنین برخورد کرد. اگر کسی اهل دعا بشود، مضامین آن در جانش مینشیند. و جزو منطقش میشود.آن وقت در هیچ جا دیگر بنبستی نخواهد داشت. چون اگر در جایی سبب ظاهری از کار افتاد مسببالاسباب که از کار نیفتاده است. همچنین ما علاوهبر دعای هفتم صحیفهی سجادیه روایتی از امام رضا علیهالسلام داریم که میفرمایند: «رَأَیْتُ أَبِی فِی الْمَنَامِ فَقَالَ». یعنی من پدرم موسیبنجعفر را در خواب دیدم که به من گفت که فرزندم در شدائد و بلاها زیاد یا رئوف یا رحیم را بگو. این ذکر امام کاظم علیه السلام خیلی ارزشمند که گفته بشود. خدا رحمت کند آیتاللّه آسید احمد آقای خوانساری را که میگفت روزی پنج مرتبه آیتالکرسی را بخوانید. در روایت داریم که اگر کسی یک بار آیتالکرسی را بخواند یک صف از ملائکه محافظ او هستند، و اگر دو بار بخواند دو صف، و سه بار بخواند سه صف، و چهار بار بخواند چهار صف، اما در پنجمین بار خداوند متعال به ملائکهاش میفرماید که دعوه، شما رهایش کنید، من محافظش هستم. لذا آیتاللّه آسید احمد آقای خوانساری میگفت که اگر پنج مرتبه آیتالکرسی را در روز بخوانید خود خدا محافظتان خواهد شد.
با توجه به نکاتی که فرمودید در فضای بلاآلود بر اساس منطق قرآن و منطق اهل بیت چگونه باید این مسیر را طی بکنیم و با چه پشتوانهای این مسیر را به پیش ببریم؟ رهبر انقلاب هم در اینباره در صحبتهای اخیرشان دربارهی تبدیل بلا به نعمت یا به تعبیر امروزی تبدیل تهدید به فرصتها نکاتی را فرمودند. متناسب با این نکته بحث را جمعبندی بفرمایید.
یکی از مصادیق زرنگی مؤمن این است که تهدیدها را به فرصت تبدیل بکند. بلا و نعمت در فرهنگ دینی ما مطلق نیست. یعنی اینچنین نیست که یک چیزی برای همه بلا و یا نعمت باشد. بلکه گاهی اوقات نعمت برای کسی که کفران بکند و یا از نعمت بهخوبی استفاده نکند، نقمت میشود. برعکس آن هم، اینچنین نیست که بلا و مصیبت همیشه برای همه بلا و مصیبت باشد. بلکه اگر کسی از بلا درست استفاده کند این بلا برایش نردبام صعود و نعمت میشود. عاشورا و حادثهی کربلا برای امام حسین علیهالسلام یک بلا و مصیبت بزرگی بود. اما این بلا و مصیبت بالاترین قرب برای اباعبداللّه شد. و نه فقط برای امام حسین علیهالسلام، بلکه اباعبداللّه کاری کرد که این حادثه ابزاری برای قرب انسانها تا زمان ظهور و قیامت بشود. با بلاها میشود اینچنین هم رفتار کرد. ظاهر بلا درد و مصیبت است. اما باطن بلا میتواند یک ضیافت و مهمانی باشد اگر آدمیاز آن بهخوبی استفاده کند. در روایات ما آمده است که حکمت بلاها همین است.
یکی از فلسفههای بلاها شکستن و خاضع کردن انسان در خانهی خدا است. و منیت و بت شکسته بشود. پیغمبر اکرم در اینباره میفرمایند: «لَوْ لَا ثَلَاثَةٌ فِی ابْنِ آدَمَ مَا طَأْطَأَ رَأْسَهُ شَیْءٌ الْمَرَضُ وَ الْمَوْتُ وَ الْفَقْرُ وَ کُلُّهُنَّ فِیهِ وَ إِنَّهُ لَمَعَهُنَّ لَوَثَّابٌ» اگر مرض، موت و فقر در این عالم دنیا نبود هیچ انسانی سرش را جلوی خدا خم نمیکرد. و جلوی خدا خضوع نمیکرد. فرض بکنید اگر در این عالم نه فقری و نه مریضی و نه مرگ بود. و همه مرفه و جاودانه و سالم بودند، دیگر چه کسی جلوی خدا سر خم میکرد. اما خدا گاهی اوقات عجز انسانها را اینچنین به آنها میفهماند. اگر کسی در این بلاها بهجای اینکه مضطرب بشود به در خانهی خدا برود، این بلا را به یک نعمت تبدیل کرده است. ممکن هست که بعضیها بر اثر این بلاها هم از دنیا بروند. اما در بعضی از بلاها مثل بیماری واگیردار طاعون اگر کسی از دنیا برود شهید است. چون بیماری نبوده است که ناپرهیزی کرده و دست خودش بوده باشد. کمااینکه اگر کسی بر اثر زلزله از دنیا برود شهید است. اما آنهایی که زنده میمانند میتوانند این تهدید را به یک فرصت تبدیل بکنند و رشد کنند و خودشان را ضدضربه کنند. ما در جنگ هیچ امکاناتی نداشتیم ولی همین باعث شد که در مسائل نظامیرشد کنیم. در اینجا هم میتواند یک فرصت باشد.